هر سال با پاییز غصه دار می شوم

هیچ کدام از این رنگ بازی ها دلگرمم نمیکند

هی خودم را وعده میدهم به مهرت

اما مهر با بی مهری تمام، تمام می شود

جایش را به آبان میدهد

هی آسمان بغض میکند

هی میبارد

هی هوا دو نفره می شود

ولی تو انگار که هیچ اتفاقی نیافته است

اصلا قصد آمدن نمیکنی چرا

یعنی فقط منم که دوست دارم باران که بارید  تلفنم را بردارم شماره ات را بگیرم و بدانم دوست داری قدم بزنیم

مگر میشود فقط من تجربه ی این حس ها را دوست داشته باشم

یعنی تو هرچقدر هم درگیر کار باشی

گاهی دلت بودن کسی را نخواسته 

آبان هم دارد تمام می شود

با آذر می خواهی چه کنی 

میدانی چند سال پاییز و ازت طلبکارم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها